به اسمان مینگرم!
فانوس عشق

به نام مکانیک قلب های تصادفی

 

 


 

به اسمان مینگرم!

 

باد دستان اهنینش را به صورت من میکوبد

 

و به فکر فرو میروم...

 

خداوندا!!

 

من چه از تو دورم و تو چه نزدیکی

 

تو را حس میکنم در گوشه ی ظلمت تنهاییم

 

ومن چه فراخ به دنباله تو میگشتم!

 

نمیدانم که چرا دیگرا ن اسمان را مظهر تو میدانند

 

و لحظه ای به قلبشان رجوع نمیکنند؟؟

 

و چرا نمیبینند تورا؟؟؟

 

دور میشوند ودور

 

و خانه ی تورا در قلبشان ویران میکنند...

 

آری!

 

من نیز چنین بودم

 

این چنین ساده و بی خبر

 

و غرق در دریای رویاهای دروغینم   

 

وتو باز دستم را گرفتی

 

از شکاف کوچک تنهاییم و زندگی را به دنیای غبار آلودم هدیه کردی

 

آری من تو را یافتم میان گیوه های لب دریاچه

 

و جاری بودی تا اعماق قلب پر تنش زمین و احساس بچه گانه ی کودکی

 

الهی ! زمین دوباره لباس احرام خویش را به تن کرده که به دیدار تو بیاید

 

و من مبهوت از این حمد بی پایان او به آن منظره ی زیبای زمستانی می نگرم

 

و با خود میگویم

 

نگاهی به تک درخت باغچه ی خانه ات بینداز

 

که چگونه دستانش را به طرف خدا دراز کرده

 و چه بی چشم داشت او را میستاید...

 

 



نظرات شما عزیزان:

مرجان
ساعت21:47---29 اسفند 1390
عید حقیقی را کسانی درک میکنند

که با یک چشم بر گذشته بگریند و با چشم دیگر


به آینده لبخند بزنند . . .
سلام دوست گلم عیدت مبارک


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






برچسب‌ها: <-TagName->
نوشته شده در شنبه 27 اسفند 1386برچسب:,ساعت 16:15 توسط محیا| |


قالب وبلاگ : قالب وبلاگ

 فال حافظ - فروشگاه اینترنتی - قالب وبلاگ